خواندن «با کفشهای دیگران راه برو» تجربهی فوقالعادهای بود. یک داستان جادهای از روابط انسانی. داستان دختری ۱۲ ساله که مادرش گذاشته رفته. سال، تمام کودکیاش را در یک مزرعه با پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده. اما مادرش یکهو میگذارد میرود. بعد از آن پدرش تصمیم میگیرد که برای زندگی از مزرعه به شهر کوچ کنند. و داستان از اینجا شروع میشود که پدربزرگ و مادربزرگش تصمیم میگیرند او را به یک سفر جادهای ببرند. یک سفر چند هزار کیلومتری برای اینکه بتواند در روز تولد مادرش، او را ببیند. او در طول سفر توی ماشین داستان دوست تازهاش را برای مامانبزرگ و بابابزرگش تعریف میکند. داستان فیبی و دوستهای تازهاش در مدرسه را. مادر فیبی هم یکهو میگذارد میرود و سال با روایت داستان او یک داستان در داستان را به وجود میآورد. طوری که میتواند به کمک تعریف کردن قصهی او، قصهی خودش را هم کشف کند و بفهمد. قصهی روابط پیچیدهی انسانی را و شاهکلید کتاب همین جمله است: با کفشهای دیگران راه برو و تا وقتی با کفشهای کسی راه نرفتهای دربارهی او قضاوت نکن.
خرید کارتن اسباب کشی از باربری جابه جا بار بازدید : 1378
چهارشنبه 30 ارديبهشت 1399 زمان : 10:23