«آدمهای چهارباغ» از آن کتابهای حالخوبکن است. از آنها که وقتی میخوانیشان حس میکنی زندگی هم چیز جالبی استها. روایتهایی کوتاه از آدمهای چهارباغ در زمانهای دور. در زمانهای که هتل جهان در چهارباغ عباسی رونق داشته. همان هتلی که صادق هدایت هم در سفرنامهی اصفهان، نصف جهانش در آنجا به سر برده بود و تا سالها هتل شماره یک اصفهان بود. این روزها مخروبه شده است. اما آدمهای چهارباغ قصهی آدمهای آن سالهاست. اولش فضای پیرمرد پیرزنی روایتها، کمیتو را اذیت میکند. اما هر چه جلوتر میروی شور زندگی را بیشتر میبینی. میبینی احمد سیبی دوسپسر عادله دواچی است و آنچه بینشان میگذرد یک عاشقانهی تمامعیار است.
قهرمان کتاب آدمهای چهارباغ، عادله دواچی است. نقطهی وصل آدمهایی که توی کتاب روایت شدهاند هم اوست. کسی که قبلا شغلش شستن کهنهی کثیف بچهها در مادیهای اصفهان بوده و با کساد شدن کارش آمده خدمتکار هتل جهان شده. زنی که عجیب شور زندگی دارد و سرشار است از ترانههای شاد و شنگولی:
بازدید : 1187
يکشنبه 27 ارديبهشت 1399 زمان : 10:24